صحبت از پژمردن یک برگ نیست/ وای، جنگل را بیابان میکنند/ دست خونآلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند….
از همان روزی که دست حضرت «قابیل»
گشت آلوده به خون حضرت «هابیل»
از همان روزی که فرزندان «آدم»
صدر پیغامآورانِ حضرتِ باریتعالی
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود.
از همان روزی که «یوسف» را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون «دیوار چین» را ساختند
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پُر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت.
بقیه در ادامه مطلب . . .