خلاصه داستان :
دختری به اسم شیرین ۲۲ ساله، از بچگی دیابت نوع ۱ داره ، شیرین باید هر روز انسولین تزریق کن
لیسانس مترجمی زبان داره ، دنبال کار میگرده ، باباش مُرده ، یه برادرم به اسم شهروز داره
شیرین
در به در دنبال کار می گرده تا اینکه توسط دوستش بالاخره کارو پیدا می کنه
تو این کار با اتفاقا و حوادثی رو به رو میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه ،
با پسری به اسم بِن آشنا میشه پسری که شاید بتونه فرهاد شیرینمون باشه!!!
کسی چه می دونه