loading...
مجله وبلاگی | بروز ترین مجله اینترنتی
وبلاگی بازدید : 617 پاییز 1390 نظرات (0)


روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.

مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم.
پزشک به مرد گفت:

بقیه در ادامه مطلب ...
من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نمایید


به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است.


کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود.

مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کردو گفت:

مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم...

 

منبع :  بزرگترین وبلاگ مرجع داستان   

 
برچسب ها دلقک , داستان دلقک ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تفریحی
پیشنهاد 2






اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    جنسیت شما ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3266
  • کل نظرات : 77
  • افراد آنلاین : 44
  • تعداد اعضا : 53
  • آی پی امروز : 587
  • آی پی دیروز : 659
  • بازدید امروز : 7,788
  • باردید دیروز : 6,416
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7,788
  • بازدید ماه : 116,079
  • بازدید سال : 660,196
  • بازدید کلی : 7,015,723
  • پخش زنده فوتبال
    مطالب پربازدید
    بازی انلاین مجله